سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنگ واژه ها

من خدایی دارم که . . .

در سالی که قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که که بسیار خوشحال است به او گفت :درچنین وضعی می خندی وشادی می کنی .

جواب داد :"من غلام اربابم هستم که او چندین گله و رمه دارد وتا وقتی برای او کار می کنم روزی مرامی دهدچرا غمگین باشم در حالیکه به او اعتماد دارم .

ان مرد عارف که از عرفای بزرگی بود می گوید : از خودم شرم دارم که یک غلام به ارباب با چند گوسفند توکل کرده ومن خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و باز نگران روزی خودهستم . . .


نوشته شده در دوشنبه 92/6/18ساعت 9:25 عصر توسط سرباز وطن نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک