سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنگ واژه ها

 

قطره ها در پشت سد صف بسته بودند و یکدیگر را به سمت دریچه هل می دادند هر کدام از قطره ها در حالیکه برای خروج به دریچه نزدیک می شدند ضمن هل دادن بقیه برای گذراندن وقت از گذشته و اینده ی خود حرف می زدند .

یکی از قطره ها که مدام عطسه میکرد ومدعی بود که با اب شدن برف کوه ها به انجا امده "من یکی که از سرما ودربدری خسته شدم دلم میخواهد از این به بعد زمستان ها در لوله ی اب گرم زندگی کنم البته پسرخاله ام در یکی از کشور های خارجی به نام شوفاژ زندگی میکند و قرار است برایم دعوتنامه بفرستد"

قطره ی دوم که سرو رویش گلی بود و معلوم بود از طریق سیل و ازپشت کوه امده است گفت"من ارزویم سفر به انطرف اب ها و خوانندگی است . مدت هاست به دلیل نداشتن تحصیلات ابیه پشت سد گیر کرده ام اگر ایندفعه هم نتوانم ویزا بگیرم همین جا خودم را جلوی بقیه تبخیر میکنم ."

قطره ی سوم که از شدت گریه مدام بر شوری اب می افزود گفت"تو رو خدا اینقدر دریا دریا نکنید راستش دختر من هم در ارزوی دریا بود اما یک شیر هرزاورا به بهانه فرستادن به همین دریا اخفال کرد و او را از لوله فراری داد الان مدت هاست که اب رویمان یعنی همان فرزندمان رفته و بر نگشته."

قطره ی چهارم درحالیکه که فحش های ابدار نثار دریچه میکرد گفت"یعنی چه؟این طورقطره چکانی مجوز خروج میدهند که که همه پشت سد گیرکرده اند من یکی حاضرم در لحظه ی ورود به دریا از من مولکول نگاری کنند اما دیگر اینجا نمانم."

قطره ی پنجم که از خجالت داشت اب میشد گفت" من هم زمانیکه یک قطره ی باران بودم اما هنگام فرودانقدر دود خوردم که معتاد شدم خدا کند تست اعتیاد هم نگیرند یادش بخیر یک زمان با ورزش حرفه ای تگرگ شده بودم اما الان تمام ماهیچه هایم اب رفته."

قطره ی ششم با شنیدن اسم تگرگ لرزید و گفت"همسر من هم در مراسم خواستگاری خودش را تگرگ جا زده بود اما بعدا فهمیدم دو پینگ کرده ودراصل از باران های رگباری بوده هروقت عصبانی میشد به من سیلی ابدار می زد مرا بگو که در ان شب سرد زمستانی با هزار امید و ارزو برای مراسم ازدواجمان تور سفید عروسی پوشیدم الان که جدا شدیم می خواهم بروم سمت دریا تا کمی روحیه ام عوض شود بین خودمان باشد با هزار زور و زحمت در هتل بین المللی صدف جا رزو کردم ومیخواهم در انجا با انجام عمل زیبایی مروارید شوم."

قطره ی هفتم که بالاجبار ادکلن کلر زده بود گفت "خوش بحالتان که می توانید از گذشته تان حرف بزنید من هر وقت مجبورم راجع به گذشته ام توضیح بدهم چون در فاضلاب زندکی می کردم  ازخجالت رنگم زرد می شودوفشارم بالا می رود  :دکتر گفته علتش این است که اوره خونم بالا است."

قطره ها همین طور به حرف قطره ی اخر گوش می دادند و از دریچه گذشتند?

قطره ی اول پس از عبور از دریچه سوار لوله شد و پس از ماهها خود را به ابگرمکن رساند اما در زمستان متوجه شد که اشتباها سوار لوله ی اب سرد شده. قطره ی دوم وقتی به دریا رسید و کسی تحویلش نگرفت از افسردگی تبخیر شد. قطره ی سوم انقدر در جستجوی فرزندش لوله ها را زیر پا کرد که نهایتا اورا در یک ابریز فرنگی پیدا کردند و با خوش شانسی توانست درست چند ثانیه قبل از کشیده شدن سیفون او را نجات دهند!قطره ی چهارم پس از عبور از دریچه در یک کانال فرنگی مشغول بکار شد و به دیگران اموزش میداد که چگونه باید به بیرون نشت کنند ! قطره ی پنجم برای بازدرمانی به تصفیه خانه ای اعزام شد و پس از کسب سلامت در کارخانه نوشابه تگرگی مشغول بکار شد .قطره ی ششم می خواست به مروارید تبدیل شودانقدر از زیبایی خود تعریف کرد که او را چشم زدنند از چشم ها افتاد وبجای مروارید از اب در امد.و قطره ی هفتم هر چند با اب درمانی اوره ی خود را پایین اورد ه بود اما چون با جعل شناسنامه خود را گلاب جازده بود با زهکشی مجدد به لوله ی فاضلاب دیپورت شد.


نوشته شده در جمعه 92/6/29ساعت 6:43 عصر توسط سرباز وطن نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک