سفارش تبلیغ
صبا ویژن
جنگ واژه ها

چشمانم را بستم تا قایم شوی اما تا همیشه شمردن شرط بازی نبود . . .

ده بیست سی چهل پنجاه شصت هفتاد هشتاد نود صد یک قرن شد بازهم بشمارم ؟

از کوچه پس کوچه های خیال دنبال تو می گردم گوشه ها را جست و جو میکنم هوا تاریک میشود ماه از پشت ابرهای سیاه بیرون می ایداما خبری از تو نیست. بازهم یاد تو بازهم فکرتو تا کی فقط همین یاد باقی بماند . شاید نقاش خوبی نباشم اما تمام لحظه ی بی تو بودن را درد کشیدم تو نبودی که ببینی از غم دوریت چه کشیدم . رعدوبرق صدای رعد وبرق می اید انگار باران هم در کمین نشسته قطره ها صف کشیده اند چشمان من هم ابری است من هم مثل ابرها تبعید می شوم مثل موجی که با دریا قهر کرده بدون تو من ارامش ندارم .

من نم نم عشق تو را با دریای محبت دیگران عوض نمیکنم. توکجایی لحظه های بی تو تکراری اند .تکرار هرلحظه مرگ بار است اما تو مثل نفس هستی تکرارت تضمین زندگی من است.

کاش این بازی فقط یک خواب باشد .کوچه نا اشناست ببین ! وقتی تو نیستی کوچه هاهم گمنامند .من و تنهایی شب و تاریکی باران ودریا تو این بازی باشد قبول تو بردی بازی دیگر کافی است از بچگی به من یاد داده اند که یک ساعت 60 دقیقه و هر دقیقه 60 ثانیه اما کسی نگفت هر ثانیه ی بی تو یعنی 100 سال

بیا!!! اخر کاری دست خودم میدهم که بهانه ی امدندت باشم .

باد تندی می وزد بدون تو نسیم هم طوفان شنی است برای من

توکجای مسیر باد ایستاده ای ای عزیز که بوی مهربانیت می اید . . .

با این غروب رو به خاموشی دلتنگی من بیشتر میشه

                  یک عمره جمعه های تقویمم با جای خالی تو سر میشه

یک عمرهرجمعه همین ساعت میترسم ازیک هفته ی بی تو

                 می ترسم ازعمری که کوتاهه از لحظه های رفته ی بی تو

نزدیک رویای منی هر شب با این که از دنیای تو دورم

                دارم برای جمعه ی دیگه راه تو رو با گریه میشورم

یک عمره توی ذهنم از دنیات تصویرهای تازه میسازم

               این جمعه هم قسمت نشد پیشت دلتنگیهامو دور بندازم

دارم مدارا می کنم با مرگ شاید تو برگردی و من باشم

              شاید که یک شب با صدای تو از خواب این سردر گمی پاشم . . .

                                              P.B


نوشته شده در جمعه 92/6/29ساعت 9:28 عصر توسط سرباز وطن نظرات ( ) |


کد قالب جدید قالب های پیچک